آرام.. بی صدا.. قلبم ارور میدهد..
دیروز باهاش حرف زدم... فهمیدم ته دلش چیزی نیست... حرفاش گیجم میکنن... نمیدونم واقعا چی میخواد... اصن به کی؟؟؟؟؟ میدونی دلم بدجور هواشو کرده.... ..... گفتم: فک میکنم به یک دیگه....... واااااااااااااااااااااااااای اصن حرفشو نزن هوایت چه دستان سنگینی دار... دیروز که به سرم زد فهمیدم... ... گفتم: شاید یه روز انقدر بهت نزدیک شدم که بتونم دستاتو بگیرم و بغلت کنم.... رفته ای... من هم خواهم رفت، فرق من و تو این است که من رفتنت را دیده ام اما تو.... .. گفتم: ای بابا مگه چی میشه ادما با هم باشن!!! به من مجوز چاپ نمی دهند... می گویند داستانی که نوشته ای قابل باور نیست!! اما من فقط خاطراتم را نوشته بودم..!! .. گفتم: آشوب دلم ول کن بابا حال نداریم... دیشب با یکی بحثم شد.... اه بهش گفتم نمیخوام حرمتا شکسته شن واسه همین بچه بدی نباش... بعدم تو دلم سرش داد کشیدم.. خوب یه حقش بود.... ...... گفتم: دلم برات تنگ شده...
:قالبساز: :بهاربیست: |